به نام خدا
سلام سلامی به گرمی آفتاب یزد که در آنجا آموزش سربازی رو دیدم
همه عزیزانی که میخونند می خوام یه کم از خودم بگم
من یه پسری هستم که تقریبا اصبانی ولی با این همه وقتی یه نفر رو دوست دارم خیلی بد جور عاشق میشم بزارید یه کم از زندگیم بگم من چون به کسی حرف دلم رو نمیگم
اینجا بهترین جا واسه گفتنه من حدود 18 سالگی 2 سال پیش
عاشق شدم ؛ منظورم از عاشق شدن این نیست
مثل بعضی از آدما که عاشق میشند عشق رو فقط حوس میبینند ولی من این جوری نبودم اونو بیشتر از جونم دوسیش داشتم البته بگم که من پسری هستم که همیشه سر پای خودم وایستادم
به بابام نمیگم که به من پول بده حتی اگه شده میرم کارگری هم میکنم ولی به بابام
نمیگم پول بده با این همه تقریبا هر چی خواسته بود گرفته بودم خلاصه بعد
2 سال من رفتم سربازی 2 ماه آموزش رو که تموم کردم شنیدم
که خواستگار اومده بهش من هم منتظر موندم با خودم
می گفتم 100 در 100 ردش میکنه دیگه بعد
2 روز شنیدم به اون پسره جواب بله رو
داده خلاصه ما موندیم و اون دل ساب موردمون من چون به این امر اعتقاد دارم که اگه اگه یه دختری حوس باز باشه یه پسزی هم مثله خودش قسمتش میشه اگه یه پسری هم چند تا دوس دوختر داشته باشه یه دختر مثل خودش قسمت میشه به همین خاطر من فقط تو عمرم یه نفر رو دوس داشتم که اون هم اون کارو کرد و ازدواج کرد حالا هم نه دوس دختر دارم و نه کسی رو دوس دارم
و به این امر هم ایتقاد دارم که در انتخاب همسر خوب شناخت مهم نیست شانس مهمه
به همین خاطر تسمیم دارم از یه جای دور زن بگیرم و منو دوس داشته باشه نه حوس باز باشه نه پول دوس باشه بگیرم و باهاش ازدواج کنم به اومید روزی که مثل خودم رو پیدا کنم